English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2974 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
collect U وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collecting U وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collects U وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
extending U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extend U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extends U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
snap U پاس دادن یارد کردن توپ به عقب از بین پاها
snapped U پاس دادن یارد کردن توپ به عقب از بین پاها
snapping U پاس دادن یارد کردن توپ به عقب از بین پاها
snaps U پاس دادن یارد کردن توپ به عقب از بین پاها
endue U وادار کردن
inducing U وادار کردن
impel U وادار کردن
enforcing U وادار کردن
persuading U وادار کردن
compels U وادار کردن
persuade U وادار کردن
force U وادار کردن
forces U وادار کردن
forcing U وادار کردن
compel U وادار کردن
compelled U وادار کردن
compelling U وادار کردن
persuades U وادار کردن
induces U وادار کردن
enforced U وادار کردن
induced U وادار کردن
impelling U وادار کردن
impels U وادار کردن
enforces U وادار کردن
enforce U وادار کردن
impelled U وادار کردن
induce U وادار کردن
hustled U بزور وادار کردن
pacify U به صلح وادار کردن
hustle U بزور وادار کردن
pacifying U به صلح وادار کردن
hustling U بزور وادار کردن
hustles U بزور وادار کردن
pacification U به صلح وادار کردن
to make repeat U وادار به تکرار کردن
enforced U وادار کردن مجبورکردن
coerced U بزور وادار کردن
entrap into U با اغفال وادار کردن به .....
coerce U بزور وادار کردن
coerces U بزور وادار کردن
coercing U بزور وادار کردن
bring on U وادار به عمل کردن
enforces U وادار کردن مجبورکردن
to persuade in to an act U وادار بکاری کردن
intimidate U با تهدید وادار کردن
pacifies U به صلح وادار کردن
enforcing U وادار کردن مجبورکردن
intimidates U با تهدید وادار کردن
enforce U وادار کردن مجبورکردن
pacified U به صلح وادار کردن
penance U وادار به توبه کردن
overpersuade U کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
constrain U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constraining U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constrains U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
to persuade somebody of something U کسی را وادار به چیزی کردن
have U مجبور بودن وادار کردن
to lead on U وادار به اقدامات بیشتری کردن
having U مجبور بودن وادار کردن
oblige U وادار کردن مرهون ساختن
obliges U وادار کردن مرهون ساختن
obliged U وادار کردن مرهون ساختن
to put any one through a book U کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
imprest U وادار بخدمت لشکری یادریایی کردن
change of engagement U وادار کردن حریف به تغییرمسیر شمشیر
trick someone into doing somethings U با حیله کسی را وادار به کاری کردن
enforcing U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforce U مجبور کردن وادار کردن به کاری
inciting U باصرار وادار کردن تحریک کردن
incites U باصرار وادار کردن تحریک کردن
incite U باصرار وادار کردن تحریک کردن
incited U باصرار وادار کردن تحریک کردن
enforced U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforces U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforcement U مجبور کردن وادار کردن به اکراه
leg room U جا برای پاها
change of leg U وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
suborn U به وسیله تطمیع به کار بد یاگواهی دروغ وادار کردن
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
flutter kick U حرکت شلاقی پاها در شنا
chiropodists U متخصص درمان وحفافت پاها
straddle split U وضع باز پاها به طرفین
chiropodist U متخصص درمان وحفافت پاها
move U وادار کردن تحریک کردن
moved U وادار کردن تحریک کردن
moves U وادار کردن تحریک کردن
hopple U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbles U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobble U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
to stamp [your feet] U با پاها محکم کوبیدن [راه رفتن]
narani seogi U ایستادن موازی پاها همعرض شانه
clackvalve U دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
stalder circle U چرخش کامل بدورمیله بدون تماس پاها بامیله
touted U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
tout U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touts U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touting U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
body stockings U جامهی تنگ که به بدن میچسبد و بالاتنه و پاها را تا بالای زانو میپوشاند
body stocking U جامهی تنگ که به بدن میچسبد و بالاتنه و پاها را تا بالای زانو میپوشاند
dirndl U نوعی دامن بلند با کمر بلند
to throw up U بلند کردن
erected U بلند کردن
erect U بلند کردن
hoist U بلند کردن
hoisted U بلند کردن
hoists U بلند کردن
heist U بلند کردن
lifted U بلند کردن
heightened U بلند کردن
heightens U بلند کردن
elevate U بلند کردن
heightening U بلند کردن
elevates U بلند کردن
throw up U بلند کردن
elevating U بلند کردن
lift U بلند کردن
lifts U بلند کردن
erects U بلند کردن
lifting U بلند کردن
erecting U بلند کردن
heighten U بلند کردن
to kick up U با پا بلند کردن
heists U بلند کردن
exalt U بلند کردن
heave U بلند کردن
exalts U بلند کردن
upraise U بلند کردن
walk off with U بلند کردن
exalting U بلند کردن
heaved U بلند کردن
musub duchi U موسوب داچی ایستادن بگونه ایکه پاشنه پاها به هم چسبیده و پنجه ها به اندازه 54 درجه زاویه داشته باشند
turn down <idiom> U کم کردن صدای بلند
crane وسیله بلند کردن
soars U بلند پروازی کردن
soared U بلند پروازی کردن
craning U وسیله بلند کردن
steal U بلند کردن چیزی
soar U بلند پروازی کردن
hoisted U وسیله بلند کردن
hoists U وسیله بلند کردن
steals U بلند کردن چیزی
cranes U وسیله بلند کردن
hoist U وسیله بلند کردن
chairlifts U سردست بلند کردن
hydraulic lift U بلند کردن اب به نیروی اب
chairlift U سردست بلند کردن
lift fire U بلند کردن اتش
craned U وسیله بلند کردن
pedestals U بلند کردن ترفیع دادن
hoisted U بلند کردن وسایل سنگین
pedestal U بلند کردن ترفیع دادن
harangue U باصدای بلند نطق کردن
harangues U باصدای بلند نطق کردن
shoplifting U بلند کردن جنس از مغازه
banks U کپه کردن بلند شدن
to put forth U بلند کردن نمایش دادن
bank U کپه کردن بلند شدن
vociferate U با صدای بلند ادا کردن
harangued U باصدای بلند نطق کردن
raise a dust U گرد و خاک بلند کردن
haranguing U باصدای بلند نطق کردن
hoists U بلند کردن وسایل سنگین
to make a dust U گردو خاک بلند کردن
hoist U بلند کردن وسایل سنگین
sound off U باصدای بلند صحبت کردن
chasse U نوعی حرکت با پاها بصورت یک پا روی زمین و یک پای دیگر روی هوا
craning U باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
to pick up women <idiom> U دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
crane باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
long ball U [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
craned U باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
lifts U بلند کردن شریک رقص اززمین
lay hands one someone U دست روی کسی بلند کردن
bite off more than one can chew <idiom> U با یک دست چندتا هندوانه بلند کردن
ululate U باصدای بلند ناله وزاری کردن
cranes U باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
lifted U بلند کردن شریک رقص اززمین
lift U بلند کردن شریک رقص اززمین
lifting U بلند کردن شریک رقص اززمین
jabbing U بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
deal lift U بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
forklift U ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
too many irons in the fire <idiom> U بایک دست چند هندوانه بلند کردن
jab U بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
jabbed U بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
To vacate a house. U خانه ای را خالی کردن ( بلند شدن از محل )
jabs U بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
to blast something U با صدای خیلی بلند بازی کردن [آلت موسیقی]
toe raise U تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> U رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
trumeau U وادار
mullion=middle post U وادار
muntin U وادار
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1وقتي بلند حرف مي زني
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com